ترس

ترس رهایش نمیکردکنج اتاق زانوهایش را در بغل گرفته بودو ترس در اطراف قدم میزدسرش را پایین انداخته بودنفسش همانند مهضربان قلبش بسیار بالا بودهیچ چیزی ب

نود هشتیا
نود هشتیا
خانهآرشیو مطالبخوراکتماس با ما