واقعیتها، خطاها و دروغها در اقتصاد و سیاست از کجا میآیند و چه باید کرد تا واقعیتها در ابتدا قرار گیرند
اقتصاددانان باید اتفاقات را توضیح دهند. بهترین اقتصاددانان کسانی هستند که میفهمند چه اتفاقی میافتد و میتوانند دیگران را قانع سازند. وضعیت هنگامی نامطلوب است که آنها:
- میدانند اما نمیتوانند ما را قانع کنند.
- نمیدانند اما سعی میکنند به هر شکل ما را قانع سازند.
- میدانند که امور چیزی غیر از آن است که میخواهند ما را از آن قانع کنند.
در حالت اول هیچ کاری نمیتوان انجام داد بجز اینکه به آنها کمک کنیم تا منظور خود را برسانند. این کار ساده نیست و نیازمند حمایت مطبوعات، برنامههای اطلاعاتی، آموزش، رسانههای مستقل، سازمانهای غیردولتی پیشرو و همه افرادی است که نیت خیر دارند و البته تعدادآنها کم نیست. اما آنها خود باید ابتدا از امور مطلع شوند.
در حالت دوم، هنگامی که افراد از ماهیت امور اطلاع ندارند اما تلاش میکنند برداشت خود را توجیه کنند، لازم است تا به آرامی با آنان استدلال کرده و به آنان توجه کنیم زیرا هرکس ممکن است اشتباه کند. میتوان گفت که این افراد علیرغم برداشت اشتباه خود، نیت خیر دارند. آنها با دیدن حقیقت و درک آن تلاش میکنند آن را با دیگران سهیم باشند. بنابراین، آنها در جستجوی حقیقت متحدان ما هستند و وظیفه ماست تا آنها را با خود در یک مسیر قرار داده و به یک نقطه مشترک برسیم.
حالت سوم بدترین وضعیت است. هنگامی که افراد از روی عمد نادرستی را تبلیغ میکنند. این امر در سیاست، کاری روزمره است چون سیاست در جستجوی نتیجه است نه حقیقت. در سیاست اجتناب از حقیقت گاهی در رسیدن به نتیجه کمک میکند. به همین دلیل است که از ابزار دروغ و راستی در سیاست استفاده میشود. به همین دلیل است که اقتصاددانانی که وارد سیاست میشوند درگیر دروغ میشوند. واقعیت در کنفرانسهای علمی کاربرد دارد و نه در رقابتهای انتخاباتی که زیر نورافکن و جلوی دوربینها برگزار میگردند. قطعاً امکان نداشت که در سیاست لهستان در ابتدای سال ۱۹۹۰ اعلام شود که درآمد ملی در دو سال آینده ۲۰ درصد کاهش مییابد و ظرف ۴ سال، ۳ میلیون نفر بیکار میشوند. به طور قطع، مردم این سیاست و افراد مسئول در آن را نمیپذیرفتند. اقتصاددانان درستکار اعلام خطر کردند اما صدای آنها توسط همکاران گوش به فرمان خفه شد. به همین ترتیب در روسیه و در سال ۱۹۹۲ نمیشد اعلام کرد که سیاستهای نئولیبرال به هفت سال ناکامی منجر خواهد شد که طی آن تولید به نصف رسیده و جمع زیادی از مردم از صحنه اجتماعی حذف میشوند.
در اقتصاد به راحتی میتوان از حقیقت دوری کرد و تحمل نادرستی نسبت به سایر علوم در آن بیشتر است. دلیل دیگر آن است که در اقتصاد، به سادگی میتوان مردم را گول زد و آنها را متوجه روابطی (مانند پسانداز، انباشت سرمایه، سرمایهگذاری، تولید، تجارت و امور مالی) نمود که عملاً در فرایند اقتصادی وجود ندارند.