17 دقیقه بد

17 دقیقه بد دو سال بود که تو دانشگاه همو میشناختم به طوری که همه ما رو عروس داماد خوشبخت میدند بالاخره احمد به خواستگاریم امد هیجان زده بودم همه چیز

نود هشتیا
نود هشتیا
خانهآرشیو مطالبخوراکتماس با ما