کی دوست داره بمیره؟

آفتاب وسط آسمون بود و گرمایش رو مثل نیزه های داغ بر تنش فرود می آورد ! عرق روی شقیقه اش رو پاک کرد و نگاهی به آسمون کرد ! خدایا ، خودت می دونی چقدر ب

نود هشتیا
نود هشتیا
خانهآرشیو مطالبخوراکتماس با ما