امپراطور احساس

من نرگس مستانه شدم.... هیچ ندیدی من گیسوی بی شانه شدم.... هیچ ندیدی آهوی تو با ناز خرامید به صحرا دنبال تو بی خانه شدم..... هیچ ندیدی تا زلف گشود

نود هشتیا
نود هشتیا
خانهآرشیو مطالبخوراکتماس با ما