نوشته,بارانیدلبرم رفت و نگاهم در پی اش بیمار شد عشق خود از من گرفت و همدمم دیوار شد عاشقش بودم ولی با رفتنش احساس من در کنار پنجره با یاد او آوار شد کاش گاهی بگذر
نوشته های بارانی دلبرم رفت و نگاهم در پی اش بیمار شد عشق خود از من گرفت و همدمم دیوار شد عاشقش بودم ولی با رفتنش احساس من در کنار پنجره با یاد او آوار شد کاش گاهی بگذرد از کوچه ی دنیای من عمر من پایان گرفت و حسرتم دیدار شد این دل دلخسته و عاشق در این دریای فکر عاقبت تنها شد و پیشانی اش تب دار شد در تب عشقش مداوم سوختم اما دلم با همه عاشق کشی هایی که کردم در پی ات پشت سر گفتی فلانی فاقد رفتار شد کاش قاضی حد زند این عاشق وابسته را تا که شاید عقل من از خواب شب بیدار شد