چندوقته که برات اهمیت نداره گریه های من خلوت شبات دیگه شده غریبه با صدای من زندگی تو از آرزو و حال و روز من جداس حالا که تو شدی یه آدم غریب و سرد و بی حواس من از این شهر میرم شهری که ستاره هاش خاموشه معشوق عاشقش رو میفروشه به هیچ و پوچ زندگی من از این شهر میرم...شهری که به ظاهر آشنا زیاده اما تو نمیدونی درداتو تو تنهایی به کی بگی خسته از عروسکها. تو لباس آدما تنها و بی صدا.گم میشم تو جاده ها میرم بی خداحافظی بی امید و بی هوا از هوای تو جدا دنبال ستاره ها به سمت نا کجا میرم بی خداحافظی اون که...