گاهی سرنوشت راهی پیش روت میذاره که قدم نذاشتن توش تقریبا غیر ممکنه داستان ما هم همینه پسر عمه ی شخصیت داستانمون مجبورش میکنه پا بذاره تو مطب یه روانشناس نه برای درمان برای کار شراره ی داستان ما هم قبول میکنه برای وقت گذرونی خواسته ی پسر عمه اش رو قبول میکنه و با دکتر زمانی اشنا میشه اما با رسیدن برادر دکتر مسیر سرنوشت شراره عوض میشه…….