نویسنده : نگاه بدون دیدگاه بازدید : 656 تاریخ : ۱۵ مهر ۱۳۹۶
دانلود رمان مهتاب در مه ویژه نگاه دانلود
مهتاب دختری شاد و سر حالیه که تویه خانواده آزاد بزرگ شده؛اما یه چارچوبهایی رو دارند و به اون پایبندند.
از طریق صفحات مجازی با پسری آشنا میشه که این آشنایی با عث دگرگون شدن زندگی مهتاب و اطرافیان میشه!
زندگی دست رنج اتفاقات است. اتفاقاتی چون عسل شیرین و چون زهر تلخ!
شاید بعضی آدما نیاز به تلنگر داشته با شند و بعضی دیگر پتک محکم! اصل برگشت به واقعیتهاست!
زندگی میگذرد حال تو را
که چگونه گذری زین زندگی
مقدمه:
هوا خیلی سرد بود. بخار غلیظی از دهنمون بیرون میاومد. نوک بینیمون قرمز شده بود. از سرما به خودمون میلرزیدیم و مچاله شده بودیم. وارد پارک شدیم. راه چادر رو در پیش گرفتیم، از دور دیدیم اونجا شلوغه! به مهشید گفتم:
– اونجا چه خبره؟
– نمیدونم؛ دلم شور میزنه
-منم!
رسیدیم به محوطه. دور چادر رو نوار زرد رنگی کشیده بودند! چند تا پلیس اونجا بود. مردم همه جمع شده بودند.
با قدمهای سست و لرزون نزدیک شدیم. یه برانکارد اونجا بود!
الان نزدیک به دو هفته است، دنبال جا میگردم. همهاش از این میترسم که پول تو دستم تموم بشه.
امروز عصر باز بامهران رفتیم یه چندجای دیگه رو سر زدیم تا اینکه یه جای مناسب درحد پولمون پیدا کردیم.
وقتی رفتیم مغازه رو دیدیم دود از سرم بلند شد. یه جای سه در شش بود.
گچای تاقش و چند جایی از دیواراش ریخته بود. کف و دیواراش خیلی کثیف بود و کِبِره زده بود.
تار عنکبوت از سقف تا رو زمین رسیده بود. نمیدونم چرا یادم به جنگل آمازون افتاد.
با این تار عنکبوتا، تارزان میتونست ازاین سمت به اون سمت بپره.تیکه به تیکه روی دیوار جای میخ بود.
کفش هم که انگاری زلزله اومده بود و یه طوفان سهمگین هم شده بود. از بس آشغال روش بود.
از اینکه مجبور بودم اونجا بایستم و مغازه رو ببینم حالم داشت به هم میخورد.
باید یه دست به درو دیوارش میکشیدیم و همچنین کفش.
مهران: چیکار کنیم؟
– چارهای نیست. جای بهتری گیر نمیاد. کاچی به از هیچی!