معرفی می کنم دوست خوب من مهتاب

امشب مهتاب پشت پنجره ی سیاه خانه ی ما مهمان شده است؛ اول فکرکردم قصد آزارم را دارد نگاه خشمناکی بهش کردم و محکم چشمهایم را بستم، اما فایده ای نداشت او

نود هشتیا
نود هشتیا
خانهآرشیو مطالبخوراکتماس با ما