خلاصه رمان:
دختری که به خاطر یک دلیل نامعلوم از عشقش جدا شده ، و الان باز هم بدون دلیل بازگشته و رنج و عذاب می کشد. و کسی ناجی این قصه میشود، یک ناجی که خطرهای احتمالی رو قبول میکنه و به جنگ عشق قدیمی میرود…و در این عشق چه سختی هایی رو تحمل میکند…
پیشنهاد می شود
مقدمه رمان شروعم کن تو میتونی نوشته نسترن فتحی:
میخواهم بنویسم تا شاید خالی بشوم.ولی انگار دنیا برایم کوچک شده که فکر نمیکنم جایی برای خالی شدن من داشته باشد. زمان به من آموخت که دست دادن به معنای رفاقت نیست . قسم خوردن به معنای بر سر قول ماندن نیست. و عشق ورزیدن ضمانت تنها ماندن نیست. وجودم پر از بغض است ، نمیدانم چرا ولی این روزها با هر تلنگری باعث میشود که راحت ببارم ، حتی مقابل دیگران، حالم را میپرسند و میگویم رو به راه است ولی افسوس که هیچ کسی نفهمید رو به همان راهی هستم که او رفت…
نه او مقصر بود نه دیگران ، اشتباهم در زندگی این بود که هرجا رنجیدم خندیدم فکر کردند درد ندارد و ضربه ها را محکم تر زدند.
دیگر نگران نیستم، آب از سرم گذشته ، در سیل خیانتش غرق شدم.
چه دنیای جالبی ، انقدر خسته ام که به خودم هم اعتمادی ندارم.
میخواهم گوشه ای پشت به این دنیا زانو هام یا بغل کنم و بگویم : خدایا … من دیگر بازی نمیکنم…
میدانم خدایا هر کسی سزاوار فرصتی دیگر است اما نه برای همان اشتباه . او اشتباه کرد و رفت .همیشه قرار نیست من کوتاه بیایم و منتظر بمانم. از حساب و کتاب عشقش سر در نیاوردم . هنوز هم نمیدانم چطور میشد هر بار که او بی دلیل میرفت من بدهکارش میشدم.
پیشنهاد می شود
رمان عروس مردگان | Dnya20 کاربر انجمن یک رمان