کاش دفترجه یاداشتم به دست خدابرسد.... به خانه پلاک چهار رسیدم! کسی در راه برایم باز نکرد به سه قدمی مرگ رسیدم کسی از پشت دستم را گرفت به دو راهی زندگی رسیدم کسي فرمان داد ! راه مسدود است به یک گلدان شکسته رسیدم کسی گفت صاحب ش در گور هر شب سرفه می کند!!! خدا از پشت گل های بنفشه نگاهم کرد! جرات یافتن سلام کنم جرات یافتم از آب عبور کنم بوی لاشه مترسک های سر راهم قداست قصه های پدر بزرگم را زیر سؤال میبرد!! آن شب به بال پروانه های پشت پنجره سنجاق زده بودند انشب به تراز بودن آن پلی که آب با خودش بردشک کردم آن شب رمال ها دنبال خاک مرده می گشتند!! آن شب سایه ماه هم در گل مانده بود آن شب آن اتوبوس بدون پلاک مسافران نوروزی را به چاپخانه اموات میبرد!! من سزاوار این همه محبت نیستم من سزاوار این همه لبخند نیستم من سزاوار این همه نگاه های گیرا ی آدم ها نیستم آب تا خرخره در پوست م نفوذ کرده است!!! کاش دفترچه ياداشتم به دست خدا برسد....
با تشکر:دانیال فریادی با سلام به دوست عزیز با نظرات سازنده و زیبای خود مرا خشنود کنید