خلاصه:
دانلود رمان نهال زندگی من رمان عاشقانه ی که دختر رمان ما عاشق یک پسر میشه و سعی میکنه به هر طریقی بهش برسه ولی زندگی همیشه باب میل نیست و سختی هایی پیش رو داره با دیدن رهام(داداش رها)نفسی از سر آسودگی می کشیم و دوباره هر دو با هم جواب میدیم:ممنون خوبیم
و همه با هم می خندیم.
رها گفت:رهام تو اینجا چیکار می کنی؟
رهام:جایه سلامته خانوم خانوما؟
رها:آقای محترم مزاحم منو دوست دخترم نشید راهتون رو بکشید برید.
؛لبخندی رو لبام جا خشک کرده بود که..
رها اومد طرفم و دستم و گرفت و خطاب به روهام گفت:پسره ی چشم سفید به عشقه من نظر داره.
لبخند ریزی زدم که رهام گفت:
_ دلتونو خوش نکنید من خودم صد تا دوست دختر دارم.
رها دستش و گذاشت رو شونه ی رهام و گفت:آخ گفتی منم از دست این دختره ی حلال زاده خسته شدم.
من خطاب به رها گفتم:خب رها من دیگه برم خونه.
رها:نه نه نه! اصلا حرفشم نزن!باید بیای باهم درس بخونیم
(چشمکی بهم زد به معنی اینکه الکی گفتم)بیا سوار شو ناز نکن.
رهام همونطور که به سمت ماشین می رفت گفت:بیاین ما می رسونیمتون!
من:مزاحم نباشم؟
رها خندید و گفت:تو که همیشه مزاحم هستی ولی خب اشکال نداره.
اخمی به رها کردم و گفتم:یا خفه میشی!یا خفه ات می کنم!
رها دست به سینه خم شد و گفت:چشم مادمازل هر چی شما بفرمایین.
سوار ماشین شدم.تنها چیزی که سکوتمون رو می شکست صدای آهنگ بود.
پر بغضم ابر بهاره بسه نمیخوام دیگه بباره نمیخوام این نم نم بارون خاطره هاشو یادم بیاره .
نمیخوام دیگه بباره دیگه اشکام دست خودم نیست جا دیگه واسه غصه و غم نیست
آخه بعد از این همه مدت هیچ کس غیر اون توی دلم نیست تو دلم جا واسه غم نیست .
شر شر بارون توی خیابون توی بیابون مگه چیه غیر از
خاطره هامون خاطره هامون مال ما بود این خیابون تو زمستون تقصیر من بوده
که شاید دوتاییمون ایندفعه بارون اشک خدا بود توی دلامون همه شهر تو که نیستی شده زندون .
تو که از من ساده بریدی ساده بریدم از همه دنیا نگو قصه ی لیلی و مجنون فقط قشنگ
توی کتابا چرا بسته است همه راه ها .
چه جوری اون تنهایی بی من توی خیابون پاشو بزاره دیگه بد تر از از این که میدونم
و این همه از من خاطره داره .منو تنهام نمیزاره شر شر بارون
تو خیابون تو بیابون مگه چیه غیر ازخاطره هامون خاطره هامون مال ما بود این خیابون .
تو زمستون تقصیر من بود شاید دوتاییمون این دفعه بارون اشک خدا بود
توی دلامون همه شهر تو که نیستی شده زندون .
(علی لهراسبی . شرشر بارون)
به خاطر اینکه دانشگاه از خونه هامون زیاد دورنیست بعد از چند دقیقه که دیگه گذشت رسیدیم .
رمان های انجمن یک رمان:
رمان زندگی نفرینی عسلی | حسنا (هکرقلب)
این مطلب را به اشتراک بگذارید