دیگر اینکه
از اندام برهنهام چشم نمیپوشند
گاهی که مقدّر شده است به پهلو بخوابم
تا نشئگیهای چرت نیمروزی یک ببر
با خیال چیزی
شاید یافتن جفت
در دل تابستانی داغ، رقم بخورد
برمیگردم به آن روزها
تا دست کم
از برگهای بلوطی که بر سرم سایه میانداخت
پیراهنی داشته باشم